می 18, 2011

خیام و رباعیاتش

این نوشتار مجمل صرفاً نگاهی بود از دیدگاه یک مخاطب یا علاقه مند در باب رباعیات خیام. در این مقال که چیزی جز معرفی کوتاهِ شخصیت خیام نیست امکانش بود تا مطالب و نقل و قول های دیگران نیز آورده شود و پر و بال های اضافی اما تکراری نیز به این مقال افزوده شود. هر چند برخی از مطالب این نوشتار نیز تکراری مینماید و در زمان نه چندان دور، بزرگانی مانند صادق هدایت به آن پرداخته اند. اما سعی بر آن بود تا دیدگاه شخصی خود را بیان دارم و از تفکر و دیدگاه دیگران در رابطه با او کمترین تاثیر پذیری را داشته باشم. از نظر صادق هدایت و فیتز جرالد و برخی هم مسلکان او، خیام مادی گراست و از نظر بر خی دیگر مانند شهید مطهری ، دیدگاه سمبلیک و معنوی از رباعیات خیام برداشت میشود. با این حال از نظر بنده ی مخاطب (نه منتقد) خیام در رباعیات خود تنها احساسات درونی اش را بیان میدارد و نمیتوان به شکل مسلم و حتمی پذیرفت که خیام مادی یا معنوی بوده است. او یک فیلسوف و عالم بوده و اگر بخواهیم تنها از دیدگاه یک مخاطب ، صرفاً به رباعیات او بنگریم چیزی جز بیان احساسات و خواهش های او را نمیشنویم. هرگز به شکل مسلم "احساس" دال بر "اعتقاد" نمیشود. این دو چیزی تفکیک پذیر و جدا از یکدیگرند. چه این باور مسلم است که دنیای هنر و ادب بیشتر از هر چیز فضایی است برای پروراندن احساسات و تخیلات. آنچنان که تخیلات و رویاها در صحنه ی ادبیات و شعر مجال برای مانور دارند بازتاب های منطقی و رئالیستی کمترین بسامد را به خود اختصاص میدهند.
آوریل 15, 2012

حافظ و آزار مخاطب

مقدمه اینکه صراحتاً می گویند: حافظ ((عارف)) است را قبول ندارم. اینکه بگویند او یک ((بی بند و بار)) و ((لا ابالی)) است یا اینکه او ((ابیات)) را پشت سرهم ردیف می کند و این ابیات هیچ دارای ((انسجام)) نمی باشند و اصلاً او ((شاعر)) نیست، را نیز قبول ندارم. حافظ نیز ((انسانی)) بوده است مانند تمامی ((انسانها)) با تمامی ویژگی های مثبت و منفی اشان. با این همه، او مانند هر انسانِ ((دگر اندیش)) و اهل مطالعه یی، سطحِ فکری و بیانی و هنریِ خویش را پرورانده و تا جایی رسانده است که بین او و یک انسانِ عادی و معمولی، تفاوتهای بس فراوان و بی شماری پدید می آید. با این همه، معتقدم او در نهایت یک ((انسان)) بوده است. آری خواجه شمس الدین، حافظِ قرآن است (البته در آن زمان این موضوع رواج داشته و معمولی بوده است). اما در این امر نیز از دیگران پیشی جُسته است و نه در ((ده روایت))، بلکه در ((چهارده روایت)) قرآن را از بر می خوانده است. او در شاعری نیز ((به)) از دیگران می باشد و اگر چه در جمله ی شاعرانِ ((تلفیق)) گنجانده شده، اما، تلفیق و در هم آمیختنِ بسیاری از موضوعاتِ فکری و بیانیِ حافظ، از دیگر شاعرانِ هم عصر، همچون ((خواجو)) و ((عبید))، برتر بوده و گواه این مدعا، صدر نشینی خوانش و قرائتِ اشعارش در قرون متمادی است. او همیشه مبهم بوده و این ابهام نمی تواند صرفاً غیر ارادی باشد. موضوعاتِ فوق را می توان محلِ تشکیک قرار داد و بر روی آن تامل بیشتری نمود، در هر صورت مسائلی بوده است که همیشه در کتب مربوط به حافظ واگویه گشته و اگر این تقابل ها نمی بود، اصلاً شعرِ حافظ دارای ارزشِ امروزی نمی شد. حال تکلیف مخاطبِ حافظ چیست؟ چه چیز را می بایست مورد پذیرش قرار دهد و چه چیز را در محل انکار؟ آری مخاطب با پی گیری و ردیف نمودن برخی موضوعات، در رابطه با حافظ و اشعارش، دچار بحران می شود. مقالِ پیش رو، توصیفی است از این بحران.