یکی از مهمترین وظایف والدین گذاشتن اسم زیبا و متناسب بر روی فرزندان خود می باشد اسامی حتی می توانند در موفقیت افراد تاثیر داشته باشند، طبق پژوهش های انجام شده افرادی که دارای اسامی هستند که راحت تر تلفظ می شود و معنی زیبایی دارد خیلی سریع تر می توانند بین افراد دیگر جای باز کنند و صاحب موفقیت ها اجتماعی برتر شوند از طرفی اسم نامأنوس و بی معنی هم می تواند بار منفی زیادی داشته باشد.
بطور مثال کمترین اسم پسر در ثبت احوال برای پسران را می توان اسامی: آرشیو، آسیب، اجباری، اخی، اردوخان، اشتر، اهریمن، باباقلی، بیابانی، ملخ، فضا، فراری، شفتالو، شربت، قطار، قطاری، قسمت، قربانی، کابوس، گشنه، گرگ آقا، بره، بشم، بهداشت، بوشفر، چاه، چراغ، چیتر، زنگی، سرباز، شوجر، علاقه، غم، غارت، فرار، فراموش، گوپال، گمان، لذت، لشکر، للو، ورندل و یتیم نام برد.
این اسامی نامأنوس بوده و بار منفی داشته و دیگر اجازه نامگذاری در ثبت احوال را ندارند.
در ادامه می خواهیم تعدادی اسم پسر مدرن ایرانی را بررسی کنیم، این اسامی با معنی آورده شده است و هر یک می توانند گزینه های مناسب برای انتخاب نام پسر باشند.
اَرسام
معنی: به معنای آرشام
ریشه: فارسی
اَرشیا
معنی: تخت و اورنگ شاهان، گاه، تخت
ریشه: فارسی
اَشکان
معنی: منسوب به اشک که بانی و مؤسس خاندان اشکانیان بود
ریشه: فارسی
ادیب
معنی: زیرک، نگاهدارندهی حد همه چیز؛ بافرهنگ، دانشمند؛ خداوند ادب؛ آن که در علوم ادبی تخصص دارد
ریشه: عربی
امیرسام
معنی: نام مرکب از امیر و سام (سام به معنی آتش)
ریشه: عربی – اوستایی
امیرعلی
معنی: امیر و حاکم بزرگ و بلند قدر، پادشاه شریف و توانا
ریشه: عربی
ایلیا
معنی: خداوند خدای من است؛ در تورات از انبیای بنی اسرائیل که در عهد عتیق، عهد جدید و قرآن (= الیاس) از او یاد شده است؛ (در سُریانی) نام امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب(ع))
ریشه: عبری
آبتین
معنی: اسم پدر فریدون پادشاه پیشدادی، و نیز از شخصیت های شاهنامه فردوسی، به معنی روح کامل، انسان نیکو کار
ریشه: اوستایی – پهلوی
آتیلا
معنی: (آت به معنی اسب + یلا (صفت))، به معنی چابک، شجاع؛ نامی
ریشه: ترکی
آتین
معنی: در زبان زند و پازند جدید، نو، بوجود آمده
ریشه: اوستایی – پهلوی
آدرین
معنی: آدریانوس، به فتح ی، یکی از پادشاهان روم که فتوحات زیادی داشت و به ادبیات علاقمند بود.
ریشه: لاتین
آراد
معنی: (تلفظ: ārād) (در اعلام) نام فرشتهی موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی که به روز آراد متعلق است، نام روز بیست و پنجم ماه شمسی، (در پهلوی) آرای، آراینده – آراج، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم میدانند.
ریشه: فارسی
آراز
معنی: ارس؛ (اَعلام) قهرمان منسوب به طایفهی آس
ریشه: ترکی
آرتا
معنی: پاک، نام پهلوان ایرانی – ارتا (به فتح الف) در اوستا به معنای مقدس آمده است.
ریشه: فارسی
آرسام
معنی: (تلفظ: ārsām) گونهای دیگر از واژهی آرشام، آرشام – آرشام، خرس، زورمند، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان هخامنشی
ریشه: فارسی
آرشام
معنی: (تلفظ: āršām) دارای زور خرس، خرس نیرو، (در اعلام) پسر آریامنه و پدر ویشتاسپ از خاندان هخامنشی-به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان هخامنشی
ریشه: فارسی
آرمین
معنی: (تلفظ: ārmin) (در اعلام) نام چهارمین پسر کیقباد سردودمان کیانی، نژاد آرمین کی آرمین-از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر کیقباد، مرد همیشه پیروز
ریشه: فارسی
آروین
معنی: (تلفظ: ārvin) امتحان و آزمایش و تجربه، آزموده و آزمایش شده – تجربه، آزمایش امتحان آزمون
ریشه: فارسی
آریا
معنی: (تلفظ: āriyā) آزاده، نجیب، شعبه ای از نژاد سفید که از روزگاران بسیار قدیم در ایران، هند و اروپا ماندگار شده اند، نژاد هند و اروپایی-نژاد هندوارپائیان که در عهدی بسیار کهن با هم زندگی می کردند و بعدها به دو بخش بزرگ تقسیم شدند گروهی به هند و ایران آمدند و گروهی به اروپا رفتند. نام میهن عزیز ما ایران از این کلمه گرفته شده است.
ریشه: فارسی
آریامهر
معنی: برخوردار از محبت آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی، لقبی که شهریور 1344به مناسبت 25امین سال سلطنت از طرف مجلس سنا و شورای ملی به محمدرضا پهلوی داده شد.
ریشه: فارسی
آریان
معنی: (تلفظ: āriyān) منسوب به آریا، آریایی، آریا
ریشه: لاتین
آرین
معنی: مرد آریایی-آریایی نژاد، از نسل آریایی
ریشه: فارسی
آریو
معنی: (تلفظ: āriu) (آری = آریا + او/، u/ (پسوند نسبت و شباهت))، منسوب به قوم آریایی، شبیه آریائیان، آریایی-نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی
ریشه: فارسی
آوید
معنی: (تلفظ: āvid) دانش، خرد، عقل (در زبان اوستایی کلمههای ‘ آوید، وید، ویدا ‘ هر سه به یک معنی به کار رفته است)-مشتاق و خواهان (اسم دختر و پسر)
ریشه: فارسی
آیدین
معنی: شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه
ریشه: ترکی
بَردیا
معنی: دومین پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجه (سومین پادشاه هخامنشی) است که در اوستایی به معنای بلند پایه است.
ریشه: فارسی
بَرسام
معنی: آتش بزرگ مرکب از بر (مخفف ابر) + سام (آتش)، نام یکی از سرداران یزگرد ساسانی، از نامهای شاهنامه، فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید.
ریشه: فارسی
بَشیر
معنی: مژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده؛ از القاب پیامبر اسلام(ص)
ریشه: عربی
بُرنا
معنی: جوان، شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور.
ریشه: فارسی
بِنیامین
معنی: یعنی پسر دست راستِ من، آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) و برادر تنی حضرت یوسف (ع).
ریشه: عبری
بِهنود
معنی: از کلمات دساتیری به معنی پسر عزیز، نام پادشاهان هند
ریشه: سنسکریت
بِهنیا
معنی: نیک نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف.
ریشه: فارسی
بِهیاد
معنی: (به + یاد) دارندهی بهترین یاد، کسی که از او به نیکی یاد میکنند.
ریشه: فارسی
بابک
معنی: پرورنده و پدر را گویند، خطاب فرزند به پدر از روی مهربانی؛ پدر جان، پدر اردشیر
ریشه: اوستایی-پهلوی
باراد
معنی: نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است.
ریشه: فارسی
باربد
معنی: پسوند محافظ یا مسئول، خداوندِ بار (بارگاه)، پردهدار، نوازنده و موسیقی دان معروف دربار خسرو پرویز.
ریشه: فارسی
بزرگمهر
معنی: بسیار مهربان، طبق روایات نام وزیر فرزانهی انوشیروان که در منابع فارسی و عربی او را به برخورداری از خرد استثنایی و تدبیرهای حکیمانه وصف کردهاند.
ریشه: فارسی
بهداد
معنی: آفریده خوب
ریشه: فارسی
بهدین
معنی: پیرو آیین زرتشتی
ریشه: فارسی
بهراد
معنی: مرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده)
ریشه: فارسی
بهزاد
معنی: مرکب از به (بهتر، خوب) + زاد (زاده)، نام نقاش و مینیاتوریست معروف در اوخر عهد تیموری و اوایل عهد صفوی، از شخصیتهای شاهنامه، همچنین نام اسب سیاوش، نام یکی از بزرگان درگاه انوشیروان پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی
بهسود
معنی: از نامهای زمان ساسانیان
ریشه: فارسی
بهشاد
معنی: نیکوی شاد، مرکب از به (بهتر یا خوب) + شاد
ریشه: فارسی
بهنام
معنی: دارای نام نیک
ریشه: فارسی
پَرهام
معنی: فرشته خوبی، همچنین به معنی پیر همه (پدر همه) میباشد. معادل عبری آن آبراهام میباشد. نامی است پارسی باستانی و معرب آن ابراهیم است، صورت فارسی ابراهیم.
ریشه: فارسی
پَیام
معنی: الهام، وحی، مطلبی که به شکل کلام، نوشته یا نشانهای از فرد یا گروهی به فرد یا گروه دیگر فرستاده شود.
ریشه: فارسی
پارسا
معنی: آن که از ارتکاب گناه و خطا پرهیز کند، پرهیزگار، زاهد، متقی، دیندار، متدین، مقدس،عارف، دانشمند.
ریشه: فارسی
پدرام
معنی: آراسته، نیکو، خوشدل، شاد، سرسبز وخرم، مبارک، فرخ، خجسته، شادی، خوشحالی.
ریشه: فارسی
پویا
معنی: ویژگی آن که حرکت میکند و دارای استعداد یا توان دگرگونی در جهت برتری و پیشرفت است، آن که برای به دست آوردن چیزی میکوشد، دونده پی چیزی وجویندهی آن
ریشه: فارسی
پویان
معنی: آن که در حال حرکت به نرمی و آرامی است، روان، دونده، دوان، شتابان، جوینده، جستجو کننده.
ریشه: فارسی
توحید
معنی: یگانه دانستن خدا، اقرار به یگانگی خداوند، یکتا پرستی، اخلاص
ریشه: عربی
توفان
معنی: جریان هوای بسیار شدید، هیاهو و غوغا (اسم دختر و پسر)
ریشه: آرامی
تیام
معنی: چشمانم، عزیز و گرامی (اسم دختر و پسر)
ریشه: لری
جاويد
معنی: هميشگي، ابدي
ریشه: فارسی
جويا
معنی: معنی: جستجو كننده، جوينده
ریشه: فارسی
جهانیار
معنی: معنی: یاور و یاور مردم جهان
ریشه: فارسی
حِسام
معنی: شمشیر تیز و برنده
ریشه: عربی
حِسان
معنی: بسیار نیکو، بسیار خوب، نیکروی
ریشه: عربی
حامی
معنی: منسوب به حام پسر نوح، از اولاد حام، آن که پشتیبان و نگهبان کسی یا چیزی است، حمایت کننده، پشتیبان.
ریشه: عربی
داتام
معنی: (تلفظ: dātām) آفریننده و مخلوق، نام یکی از فرماندهان پارسی کاپادوکیه
ریشه: فارسی
داتیس
معنی: (تلفظ: dātis)، سرداری از مردم ماد و از سرداران داریوش هخامنشی.
ریشه: فارسی
دادمهر
معنی: عدالت دوست؛ نام چند تن از امیر زادگان و شاهزادگان در تاریخ.
ریشه: فارسی
دارا
معنی: برخوردار از چیزی یا در اختیار دارندهی چیزی، صاحب، مالک، ثروتمند، (به مجاز) خداوند
ریشه: فارسی
دامون
معنی: دشت و صحرا، از حکمای قدیم یونان و از فیثاغوریان.
ریشه: فارسی
دانا
معنی: دارای عقل و تجربه، خردمند، عاقل، دارای علم و آگاهی، عالم، علیم.
ریشه: فارسی
دانوش
معنی: نام شخصی در داستان وامق و عذرا
ریشه: فارسی
دایان
معنی: سرافرازی، تکیه گاه
ریشه: ترکی
رَسام
معنی: رسم کننده، طراح، نقاش
ریشه: عربی
رَها
معنی: اسم پسرانه و دخترانه به معنی نجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی
ریشه: فارسی
رُهام
معنی: در شاهنامه پهلوان ایرانی، (در عربی) پرندهای که شکار نکند.
ریشه: فارسی
راتین
معنی: رادترین، نام یکی از سرداران اردشیر دوم پادشاه ساسانی
ریشه: فارسی
رادمان
معنی: رادمنش، کریم، با سخاوت، نام سرداری معاصر خسرو پرویز ساسانی.
ریشه: فارسی
رادمهر
معنی: خورشید بخشنده، بخشنده همچون خورشید
ریشه: فارسی
رادنوش
معنی: مرکب از راد (جوانمرد، بخشنده) + نوش (نیوشنده)
ریشه: فارسی
رادوین
معنی: جوانمرد کوچک
ریشه: فارسی
رادین
معنی: بخشنده، جوانمرد
ریشه: فارسی
راژان
معنی: خوابیدن، جنبیدن گهواره، روستایی در بخش سلوانا، شهرستان ارومیه
ریشه: کردی
راستین
معنی: حقیقی، واقعی، راست قامت
ریشه: فارسی
رامبد
معنی: رئیس رامشگران؛ آرامش دهنده، فرشته
ریشه: فارسی
رامتین
معنی: رامسین، رامین، نوازنده، سازنده؛ نام شخصی که واضع چنگ بوده
ریشه: فارسی
رامسین
معنی: گونهی کهنه رامتین به معنی سازنده و نوازنده است.
ریشه: فارسی
رایا
معنی: آنکه مورد توجه خداوند است، فکر و اندیشه (اسم دختر و پسر)
ریشه: عبری
رایان
معنی: باهوش و دانشمند، نگهبان آسمان، در عربی نام کوهی در حجاز و نام شهری و روستایی است. (اسم دختر و پسر)
ریشه: فارسی
رستاک
معنی: (تلفظ: rastāk)، شاخهی تازهای که از بیخ درخت برآید، زادهی درخت مو (اسم دختر و پسر)
ریشه: فارسی
زامیاد
معنی: زاده فرشتگان، نگهبان زمین، نام روز بیست و هشتم از هر ماه شمسی در قدیم
ریشه: فارسی
زانیار
معنی: یار دانا و دانشمند
ریشه: کردی
ژوان
معنی: میعادگاه عاشق و معشوق
ریشه: کردی
ژیار
معنی: شهرنشینی، تمدن، زندگی شهروندان
ریشه: کردی
ساتیار
معنی: از نامهای زرتشتی که گونهی دیگر آن به نظر میرسد سادیار باشد، نام یکی از سرداران داریوش.
ریشه: اوستایی-پهلوی
ساشا
معنی: مدافع و محافظ مردان
ریشه: یونانی
سام
معنی: آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال، در عبری سام به معنی “اسم” است و آن نام فرزند ارشد نوح نبی (ع) میباشد.
ریشه: فارسی
سامان
معنی: سرزمین، ناحیه، محل، مکان، ترتیب و روش چیزی یا کاری، ثروت، دارایی، قوت، توانایی، صبر، آرام و قرار
ریشه: فارسی
سامی
معنی: عالی، بلند مرتبه، بلند، منسوب به سام پسر نوح نبی (ع)
ریشه: فارسی
سامیار
معنی: ثروتمند
ریشه: فارسی
سبحان
معنی: پاک، منزه، از نامهای خداوند
ریشه: عربی
سپنتا
معنی: پاک و مقدس
ریشه: اوستایی-پهلوی
سپهر
معنی: آسمان، روزگار
ریشه: فارسی
سپهراد
معنی: جوانمرد سپاه و لشگر، شجاع و دلیر
ریشه: فارسی
سدرا
معنی: نام درختی در آسمان هفتم بهشت
ریشه: فارسی
سورن
معنی: دلیر و توانا، نام سردار ایرانی، نام یکی از خاندانهای هفتگانه ممتاز در زمان اشکانیان
ریشه: فارسی
سورنا
معنی: سُرنا، سردار دلیر پارتی معاصر اشک سیزدهم
ریشه: فارسی
سورین
معنی: (تلفظ: surin)، منسوب به سُور، آن که شادمان و مسرور است، توانا، دلیر
ریشه: فارسی
سیاوش
معنی: دارندهی اسب نر سیاه، پسر کیکاووس پادشاه کیانی
ریشه: فارسی
سیروان
معنی: عربی ساربان، نام رودی در غرب ایران که از استانهای کردستان و کرمانشاه میگذرد.
ریشه: کردی
شَنتیا
معنی: نام حضرت علی (ع) در زبور داوود، پیروز
ریشه: فارسی
شادمهر
معنی: ویژگی آن که دارای شادی و مهربانی است
ریشه: فارسی
شارونا
معنی: سرزمین پربار و حاصلخیز
ریشه: آشوری
شاها
معنی: نام قلعهای که هولاکوخان اموال و خزاین خود را آنجا گذاشته بود.
ریشه: فارسی
شاهرخ
معنی: دارای رخساری چون شاه، شاه منظر، شاه سیما
ریشه: فارسی
شاهین
معنی: نوعی پرندهی شکاری از خانوادهی باز؛ برج میزان
ریشه: فارسی
شایان
معنی: شایسته، سزاوار، در خور، فراوان
ریشه: فارسی
شروین
معنی: معشوق مردمان، پایدار و نامی، نام قلعهی شروان، نام انوشیروان دادگر
ریشه: فارسی
شهاب
معنی: پدیدهای به شکل خطی درخشان که به علت برخورد سنگ آسمانی با جو زمین و سوختن سریع آن به طور ناگهانی در آسمان دیده میشود، بزرگی و جلال
ریشه: عربی
شهراد
معنی: پادشاهِ جوانمرد
ریشه: فارسی
شهنام
معنی: بزرگ نام و دارندهی نامِ شاهانه، نیکنام، نکونام
ریشه: فارسی
شهیاد
معنی: مرکب از شه (شاد) + یاد (خاطره)
ریشه: فارسی
شهیار
معنی: همدم، همنشین و مونس شاه، نظیر و همتای شاه، (به مجاز) بلند مرتبه
ریشه: فارسی
شیانا
معنی: پاداش دهنده جزا دهنده مرکب از شیان (جزا و پاداش) + الف فاعلی
ریشه: فارسی
طاها
معنی: طه، نگارش فارسیانه طه میباشد
ریشه: عربی
عارف
معنی: آن که از راه تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست مییابد، دانا، آگاه، نام شاعر ایرانی قرن چهاردهم، عارف قزوینی
ریشه: عربی
عرشیا
معنی: ملکوتی آسمانی، مرکب از عرش + الف نسبت
ریشه: عربی
فربد
معنی: دارای شکوه و جلال، باشکوه، شکوهمند، مناعت، بزرگی، نام پسرانه زیبا
ریشه: فارسی
فرجاد
معنی: فاضل و دانشمند
ریشه: اوستایی-پهلوی
فرداد
معنی: فر + داد، داده شکوه، زیبایی و جلال
ریشه: فارسی
فرزاد
معنی: زاده شکوه و جلال
ریشه: فارسی
فرزام
معنی: لایق، درخور، شایسته
ریشه: فارسی
فرزان
معنی: فرزانه، خردمند، عالم، دانشمند
ریشه: فارسی
فرزین
معنی: وزیر در بازی شطرنج
ریشه: فارسی
فرشاد
معنی: شا دمان، مسرور، خوشحال، هم چنین به معنی روح و عقل، کره مریخ
ریشه: فارسی
فرشید
معنی: دارای شکوه و عظمتی چون خورشید، درخشانتر، نام برادر پیران ویسه
ریشه: فارسی
فرنود
معنی: برهان، دلیل
ریشه: فارسی
فرهاد
معنی: از شخصیت های شاهنامه و از پهلوانان ایرانی جزو سپاه کیکاووس پادشاه کیانی، عاشق افسانهای شیرین
ریشه: فارسی
فرهام
معنی: نیک اندیش، تغییر یافته واژه اوستایی فرایوهومت
ریشه: اوستایی – پهلوی
فرهود
معنی: پسر زیبا، مرد درشت هیکل، شتابزده، این اسم در لغتنامه دهخدا به عنوان نام عربی ذکر شده است
ریشه: عربی
فرید
معنی: یکتا، یگانه، بی نظیر
ریشه: عربی
فؤاد
معنی: دل، قلب
ریشه: عربی
کارن
معنی: شجاع و دلیر، نام فرزند کاوه آهنگر و هم چنین اسم سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم (گودرز) قیام کرد.
ریشه: فارسی
کامران
معنی: آن که در هر کاری موفق است، چیره، مسلط
ریشه: فارسی
کامیار
معنی: کامیاب، آنکه کام و نشاط دوست اوست، کامروا و پیروز
ریشه: فارسی
کسرا
معنی: کسری، معرب از فارسی، عربی شدهاسم فارسیخسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد
ریشه: فارسی
کوروش
معنی: خورشید تابان، موی درهم پیچیده، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی
ریشه: فارسی
کوشاد
معنی: ریشه گیاهی خوشرنگ
ریشه: فارسی
کیا
معنی: پادشاه سلطان، حاکم، فرمانروا
ریشه: فارسی
کیاراد
معنی: پادشاه جوانمرد، مرکب از کیا به معنای سلطان و پادشاه و راد به معنای جوانمرد
ریشه: فارسی
کیاشا
معنی: شاهنشاه، شاه شاهان، مرکب از کیا (به معنی حاکم، سلطان، فرمانروا) + شا (مخفف شاه)
ریشه: فارسی
کیان
معنی: پادشاهان، سلاطین، دومین سلسله پادشاهی از دوره تاریخ افسانه ای ایران
ریشه: فارسی
کیانمهر
معنی: مرکب از کیان (به معنای سرزمین یا جمع کی به معنی شاه) + مهر به معنی (محبت یا خورشید) دوستی شاهانه، محبت بزرگوارانه، خورشید سرزمین، آنکه در تمام سرزمین برجسته و نورانی و محبوب است است.
ریشه: فارسی
کیانوش
معنی: مرکب از کیان (به معنای سرزمین یا جمع کی به معنی شاه) + مهر به معنی (محبت یا خورشید) دوستی شاهانه، محبت بزرگوارانه، خورشید سرزمین، آنکه در تمام سرزمین برجسته و نورانی و محبوب است است.
ریشه: فارسی
ماکان
معنی: آنچه بوده است.
ریشه: عربی
مانا
معنی: (صفت از ماندن) ماندنی، پایدار، (در پهلوی) مانند و مانند بودن (اسم دختر و پسر)
ریشه: فارسی
مانی
معنی: اندیشمند
ریشه: فارسی
ماهان
معنی: نام پسر کیخسرو، پسر اردشیر، پسر قباد، نام یکی از شهرهای استان کرمان
ریشه: فارسی
ماهور
معنی: (پسرانه و دخترانه) تابناک، نوعی گل، نوایی در موسیقی
ریشه: کردی، (در برخی منابع ریشه ماهور کردی ذکر شده است)
مبین
معنی: روشنگر، آشکار کننده، آشکار، هویدا، روشن، نورانی
ریشه: عربی
متین
معنی: دارای پختگی، خردمندی و وقار، دارای متانت، استوار، محکم، از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی
مَهدیار
معنی: (مَهد = (به مجاز) سرزمین، کشور، میهن + یار (پسوند محافظ و مسئول))، محافظ و نگهبانِ سرزمین و میهن
ریشه: فارسی-عربی
مَهیار
معنی: ماهیار
ریشه: فارسی
مِهداد
معنی: (مِه = مِهتر، بزرگتر + داد = داده) (به مجاز) بزرگزاده
ریشه: فارسی
مِهراب
معنی: دارندهی جلوهی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد.
ریشه: فارسی
مِهراد
معنی: (مِه = مِهتر، بزرگتر + راد = جوانمرد)، جوانمرد مِهتر و بزرگتر
ریشه: فارسی
مِهران
معنی: به معنی دارندهی مهر
ریشه: فارسی
مِهربُد
معنی: محافظ یا نگهبان مهربانی و محبت، (به مجاز) شخصِ مهربان
ریشه: فارسی
مِهرتاش
معنی: (مِهر = مهربانی، محبت + تاش (ترکی))، روی هم به معنای هم مهر، (به مجاز) با محبت و مهربان
ریشه: فارسی
مِهرداد
معنی: دادهی مهر، آفریده شدهی مهر، نام چهار تن از شاهان اشکانی
ریشه: فارسی
مِهرزاد
معنی: زادهی مهر
ریشه: فارسی
مِهزاد
معنی: بزرگ زاده، شاهزاده
ریشه: فارسی
مِهیاد
معنی: (مِه = مِهتر، بزرگتر + یاد)، تداعیگر مِهتری و بزرگی، (به مجاز) مِهتر و بزرگتر
ریشه: فارسی
مهرسام
معنی: پسر خونگرم و مهربان، مرکب از مهربه معنای مهربانی یا خورشید و سام به معنای آتش است.
ریشه: فارسی
مهرشاد
معنی: خورشاد، شادمهر، خورشید هدایت کننده
ریشه: فارسی
نویان
معنی: امیر سپاه، شاهزاده، لقب سلاطین و بزرگان ترک
ریشه: ترکی
نوید
معنی: مژده، خبرخوش، بشارت
ریشه: فارسی
نیما
معنی: نام آور و نامور، در مازندرانی به معنی کمان است.
ریشه: فارسی
واتیار
معنی: سخنگو
ریشه: کردی
وارتان
معنی: نام پسر بلاش اول پادشاه اشکانی
ریشه: ارمنی
واروژان
معنی: کبوتر نر
ریشه: ارمنی
هوتن
معنی: نیرومند، خوش اندام، نام پسر ویشتاسب پادشاه هخامنشی
ریشه: فارسی
هوداد
معنی: نیک آفریده، داده خوب، داده نیک
ریشه: فارسی
هوراد
معنی: جوانمرد و با خدا، مرد نیک
ریشه: فارسی
هوراز
معنی: دوست صمیمی
ریشه: کردی
هومن
معنی: نیک اندیش
ریشه: فارسی
هونام
معنی: خوشنام، نیک نام
ریشه: فارسی
هیراد
معنی: کسی که چهرهای خوشحال و شاد دارد.
ریشه: فارسی
هیرسا
معنی: پارسا
ریشه: فارسی
هیوا
معنی: امید
ریشه: کردی
یاسین
معنی: نام سورهای در قرآن کریم
ریشه: عربی
یاشار
معنی: جاویدان، همیشه زنده، زندگی کننده
ریشه: ترکی
یکتا
معنی: یگانه، بی نظیر، تنها، یکی از نامهای خداوند، بیهمتا
ریشه: فارسی
یونا
معنی: به معنی خداوند میدهد، نام دیگر حضرتِ یونس (ع)
ریشه: عبری
مانیا
معنی: (پسرانه و دخترانه) (در پارسی باستان) خانه، سرای، (در پهلوی) برابر با واژه ی مان به معنی خانه و مسکن، معرب از یونانی، دیوانگی، جنون
ریشه: یونانی