سپتامبر 21, 2012
مقدمه
اساسِ این نوشتار، دیدگاهی انتقادی نسبت به کتابِ ((هستی و مستی)) است؛ در این کتاب، دکتر دینانی، خیام را به حتم ((عارف)) معرفی میکنند که اگرچه اینگونه برداشت، با توجه به نگاهِ عرفانی و فلسفیِ ایشان قابل احترام است اما افراطهایی که در این کتاب داشتهاند، فضا برای نقد را هموار میسازد؛ ناگفته پیداست که بزرگی و عظمت و تلاشهایِ فکری و فلسفی استاد دینانی بر همگان و به خصوص بر نگارنده مفروض و قابلِ احترام است:
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد.
در هر صورت امید است این نوشتار مورد تامل قرار گیرد؛ اما از برایِ بازشناساندن و برجسته نمودنِ هر چه بیشترِ تقابلها (که این خود حاکی از پیچیده بودنِ موضوع است) گذری هر چند کوتاه به ((ترانههایِ خیام)) داشتهام؛ درواقع چه نگرشِ مادیِ هدایت، و چه برداشتِ عرفانیِ دکتر دینانی نسبت به خیام همراه با افراط و تفریط بوده است؛ غافل از اینکه بهقول سعدی:
و ما اُ بّریُ نفسی ولا ازکّیها - که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است.